از مشکلات روحی و روانیِ بسیاری دارم رنج میبرم

رنجااا

عمیقا رنج میبرم.

سالهاست که هر روز دارم ذره ذره آب شدنمو میبینم.

جامعه گریزی کلاً آدم گریزی.

شکاکی و بدبینی.

وابسته بود و حس ضعف.

بسیار مقایسه میکنم همش خودمو با دیگران همه زمینه ها و موضوعات.

ب شدت انتقاد ناپذیر شدم.

خود زشت پنداری شدید.

نداشتن اعتماد ب نفس.

نداشتن عزت نفس.

منزوی بودن.

ترسو بودن.

ترس از نظر دیگران و فکر دیگران.

بسیار بی ثبات بودن در حال و فاز و مودکلاً همه چی

بسیار آسیب پذیر بودن .

خیلی نازک نارنجی بودن و زود رنج بودن.

تازه جدیدا خیلی هم حسود شدم که خیلی داره اذیتم میکنه.

بیزارم کلاً از همه چیز و همه کس حتی از خودم و حتی از نزدیک تریم کسانم.

و انگار ذهنمو به طور پیش فرض جوری ساختن که منفی بافی کنه

یه روز کلی تلاش میکنم که حالم خوب باشه و با فکر مثبت بخوابم

دوباره فردا صبحش که بیدار میشم همون آشه و همون کاسه

و خیلی مشکلاته دیگه

یه هفتس خیلی زیاد میخوابم

همش خوابم

و سالهاست که بی میلم به غدا.درواقع بیزارم از غذا خوردن.برام یه عذااابه

+++++++++++++++++++++++++++

فک کنم کارم از مشاور و روانشناس گذشته باس مستقیم برم تیمارستان.

علته حاله بده همیشگیم همین چیزان دیگه

هیچ وقت نمیتونم کاملاً خوشحال باشم و حالم خوب باشه.

+++++++++++++++++++++++++++

هیچ جا و هیچ کسیو ندارم بش بگم این حرفا رو

به مامانم اگه بگه مثه همیشه با یه ریتم متشنج وحشتناک میپره بهم

و داستااان

+++++++++++++++++++++++++++

وزنم شده چهل کیلو خیلی لاغر شدم (البته لاغر بوودم :|  )

+++++++++++++++++++++++++++

سه روز پیش در کمالِ ناباوری محمد پیام داد بم.

نمیدونم.

نمیدونم چی بگم راجبش.

من تنها بودم.

و اون خیلی مهربون شده بود.

مهربون تر از همیشه در تمام طول تاریخی که با من بودش.

اصلا راجبه گذشته و کاراش حرفی نزدم. (دلم نمیومد، نمدونم چرا)

به روش نیاوردم.

نه خیلی گرم گرفتم باش نه خیلی سرد.عادی.

مشخص بود خوب دورهاشو زده و خسته دوباره رسیده به من

خلاصه هر روز هی صب بخیر/شب بخیر میگه و ساعت جفت میفرسه :|

خوشحالم به خاطر بودنش

اما حالم خوب نیس دیگه.

دیگه از همه چی میترسم.

دارم سعی میکنم هیچ چیو جدی نگیرم

هیچ چیو

____________________

کاش مثه سارا پولی و سمیه یخچالی اونقدری قوی بودم که بتونم بهش بگم:

تاحالا کجا بودی شِتِره؟؟؟؟

برو پیشه همون خرابایی که واست خراب میکنن

چس آمدی بابا چس آمدی

____________________

دلم میخواس منم یه اکیپ رفیق های پایه داشتم

اصن یه دونه رفیق داشتم

یه دونه اصن.  

ندارم همونم

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

تو این دنیا هرچقدم که بد بودم اما لاشی نبودم

این تنها موردیه که وقتی مقایسه میکنم خودمو با دیگران حس خوبی به خودم پیدا میکنم

+آدما چجوری میتونن همزمان با چن نفر تو رابطه باشن و به چن نفر عشق بورزن؟

÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷

کاش همه منو اونجوری میدیدن که من خودمو تو آینه دستشویی میبینم

لامصب آینه دستشوییمون آدمو خیلی خوب نشون میده

فرقی هم نمیکنه چه تایمی با چه تیپی و با آرایش یا بدون آرایش

همیشه جذاب و سیکسی نشون میده آدمو

از بقیه آینه ها متنفرم

عینهوه ""  آدمو نشون میدن

××××××××××××××××

کاش آینه دسشویی دوس پسرم بود


____________________

 دلم نمیخواد دوباره با مَمَد شروع کنم

دلم خیلی میخوادش ها

اما

من و اون بدرد با هم بودن نمیخوردیم و نمیخوریم

هم سنش خیلی از من بیشتر هم خیلی خوشتیپ تر و جذاب تر از منه

جذابیت واس مرد یه حدی داره، تا این حدش خوب نیس دیگه، خطرناکه

و یه دلیله دیگه هم اینکه خیلی آدمه مرموزیه :|

______________________

هم دلم واس خودم میسوزه که خوشگل نیسَم

هم از خودم بدم میاد که خوشگل نیسَم

هم از مامان بابام بدم میاد که منو به دنیا آوردن

هم از خودم بدم میاد که انقدرر حقیرم که همش به این مسائل فکر میکنم

+دسته خودم نیست، نمیتونم خودمو (کسیو که هر روز میبینمش و باش زندگی میکنمو) فراموش کنم

_______________________________

خدایا؟؟دارم ازین همه پوچ بودن و احمق بودن تهی بودن و حقیر بودن و ساده لوح بودن خفه میشم

تورو ب امام حسین کمکم کن

خیلی خستم 

،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،

خدایا ببخش منو اگه حس کردی خیلی دارم ناشکری میکنم

دسته خودم نیس


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها