نــــوترال



از بعده اینکه دیدم این سریالو

روزی صد بار شکر میکنم که اون توافق هسته ای عملی نشد

و دره اون راکتور هارو گل گرفتن

______________________

وحشتناکه

خیـــــــلی وحشتانکه

وحشتناااکه

_____________________

حاضرم کل عمرمو بدون برق و اینترنت و وسایل نقلیه

و هرچیز دیگه ای که به انرژی نیاز داره بگذرونم

ولی همچین بلایی سره خودمو آدمای اطرافم و موجودات زنده و دنیای دور و برم نیاد

خیلی وحشتناکه

_____________________

علم نباید قاطی ت میشد

مذهب نباید قاطی ت میشد

خیلی چیزا نباید دسته دولت و قدرت میوفتادن اما افتادن

و این شد وضع

دروغی که چقد بهاش سنگین بود

و چقد گرون تموم شد(البته هنوزم تموم نشده و هنوزم دارن تاوان پس میدن مردم بی گناه)

و چقد دنیای امروز پره ازین دروغ های مرگبار

دروغ هایی که برای داشتن قدرت و ثروت بیشتر به ما تحمیل میشن

و بهاش رو ما با از دست دادن زندگی معمولی و آرومه خودمون باید برای

اون طبقه و گروه خاص بپردازیم

همیشه اینجور بوده

همیشه هم اینجور خواهد موند (گویا)

____________________

اینجور موقع ها حالم از نوع خودم نوع بشر بهم میخوره

اگر بشر قوه تفکر نداشت حالش خیلی بهتر بود

___________________

+

مینی سریال چرنوبیل  (آی ام دی بی)

+

شرح فاجعه چرنوبیل اوکراین  (ویکی پدیا)


_____________________

My God

Make me strong

:Music

https://soundcloud.com/hudabushabana/sami-yusuf-make-me-strong

____________________


متاسفانه تواناییه اینکه ساعت ها بشینم رو صندلیه کنار پنجره اتاقم 

و آسمونه آبی و حرکت اَبرای کوچولوش رو تماشا کنم و لذذذذذت ببرم، رو دارم.

البته داشتنه یه عالمه درس واسه خوندن هم تو داشتنه این تواناییم بی تاثیر نیست

_________________________________________________

کاش آسمون میدونست که رنگش چقد تو حال اون روزه من تاثیر دره

رنگش خیلی نازه لامصب

فقط اَبراش دارن یکم وحشی میشن

__________________________

ملخ ها هم قشنگیه خودشونو دارن

یکیش پنج روزه کف تراس بدونه حرکت نشسته زل زده به اتاقم

نگرانشم

_________________________


امروز تو محبت کننده ترین حالته ممکن ام :))


________________________

دیشب مَمَد برام ساندیویچ گرف آورد تو اتاق داد بم

خیلی عجیب بود

اما خب اینکه دوستاشو دعوت کرده بود خونه تو این مورد بی تاثیر نبود

به هر حال

یکم خیلی ریییز ذوف مرگ شدم

با اینکه سیر بودم اما دلم نیومد رد کنم

صبحونه خوردمش :|

_______________________

بهرام پاییز چه خوبه آهنگاش

اول فک میکردم فرهاده

تازه فهمیدم نه 

این بهرام پاییزه :|

______________________

این پیلی لیستو خیلی دوس دارم

https://soundcloud.com/fatemeh-ahmadi-459744410/sets/spacial-jan2019



چرا خوابم نمیبره (ساعت 3:27)

حالا هر شب دوازده خوابم میبردا

چون تصمیم گرفتم فردا برم نماز عید (جهت ریا)

سیستم بدنم نمیخوابه

که فردا بیدار نشه

____________


زندگیه اینجوری رو دوس دارم

وسیله نقلیه ام هم یا چارپا باشه یا تراکتور :)))

شغل مورد علاقمم دام داریو کشاورزیه.میدونی :)))

(#جووون_بابا:)))

_____________

اما اینو نه.یه جوریه.ترسناکه.(پیف پیف بو میده:))))

چحوری بعضیا این چیزا رو به عنوان هدف و رویا واسه زنگیشون قرار میدن


عاره دیگه خلاصه

گفتم پست کنم اینا رو

که یادم بمونه تو 19 سالگی علایقم چی بوده

و آیا چن ساله دیگه از تو فازه کلبه و اسب و کشاورزی و گله در خاهم آمد یا نه؟

فک نکنم

_______

زمین نزدیکای رامسر اینا متری چنده الان ینی :|



خانواده چیز عجیبیه

هم بودنشون اذیت کنندس

هم نبودنشون

___________________

دو روزه فقط دارم سوپ گرم میکنم میخورم

حال ندارم چیزی بپزم

___________________

اینروزا منو مَمَد خونه تنهاییم

سالهاست نمیبینیم همو و حرف نمیزنیم

تو خونه فقط صدا موزیکه منو فوتباله اون میاد و سکوت

__________________

دیشب وقتی فهمیدم حاله مامانش چقد بَده

و ازم خواس دعا کنم

با اینکه نمیشناسم مامانشو و تاحالا اصن ندیدمش

اشکم درومد وقتی پیامشو خوندم

از ته قلبم براش دعا کردم

مامانا مظلومن، غمشون خیلی سخته، نبودشون سخت تر

کاش خوب شه

تازه اون بیچاره باباش هم فوت کرده

و من اینو هم تازگیا به طور غیر مستقیم فهمیدم

خیلی ناراحتم براش

___________________

استرس و دلهره‌ی کنکور

سفر یهویی مامان بابام و استرس نبودشون

دلتنگیم واسه اون» و تنهایی

خماریم واسه ترک شبکه های مجازی

فکر دعواهای ترسناکه اخیر مامان بابام

آهنگایی که دیگه بم حال نمیدن

فیلمایی که دیگه هیچ جذابیتی ندارن برام

شبا رو خیلی سخت میکنن برام

روزا خودمو با تست زدنو و درس سرگرم میکنم یه مقداری

اما  شب هاشو خیلی سخت میگذرونم

همش استرس دارم، بیخودی، الکی

_________________________

شبا خوابم نمیبره

خدا کنه فردا خواب نمونم واس کلاس

_________________________

عاشقه لیریکه این آهنگه شدم:

The Last one I Made - Pim Stones


هم این آهنگه we have it all هم آهنگه  neon lights 

و هم آهنگه the life we could have had

همشون رو Pim Stones خونده، تازه پیداش کردم این خواننده رو، 

همه آهنگاش خوبه لامصب



امروز

داشت زمانِ پرزنت پرفکت رو درس میداد

بعد اَزَمون خواس  با استفاده این زمان واسه هم خالی ببندیم :)

(که تمرین کرده باشیم این "زمان" رو مثلا)

منم یاده یه گزارش از خبر سراسری افتادم که چار پنج سال پیش شنیده بودمش

که داشت از تاسیس یه پیتزا فروشی تو کره ماه میگفت

خخخ.خب چیز باحالی بود، منم اونموقع به عنوان کسی که

دانشم صفره در این زمینه

و کلی فیلم علمی تخیلی راجبه سفر به ماه و مریخ دیدم سربع باور کردم

و یاده اون روز که سوم دبیرستان بودم 

تو کلاسه زمین شناسی

بحثه فضا و اینا اومد وسط

منم پیرو حرف بچه ها جریان این پیتزا فروشیه توی ماه رو گفتم

و دبیرمون کلی خندید و گفت که اصلا بشر تاحالا پاشو رو ماه نذاشته

و این یه دروغ بزرگ بوده و این حرفا

منم اون لحظه پشمام ریخت ازین حرف و همه اسطوره ها و رویاهام پاچیده شدن اصن

بعد خودم یه سرچ خیلی کوچیک راجبش کردم یه سری مطلب دیگه راجبه 

همین نظریه توطئه خوندم و خلاص شده میدیم این موضوع رو

و باور کردم که بشر تاحالا نرفته ماه

تا اینکه امروز سره این خالی بندی هامون تو کلاس

گفتم که من قبلا بارها کره ماه بوده ام (حال کامل)

و همیشه هم تو هالی‌دِی با خانواده میریم اونجا باربیکیو میزنیم و ازین حرفا

بعدشم رفتم بالا مِنبَر و مثه این همه چیز دونا

و خواستم بچه ها و تیچرشون رو از جهل درارم

که رفتن انسان به ماه دروغ بوده و کلی وراچی کردم خلاصه

همشون مثه سه سال پیشه خودم پشماشون ریخته بود

بعد که برگشتم از کلاس 

گفتم بذا بیشتر راجبش سرچ کنم

و چنتا لینک پیدا کنم و بفرسم تو گروه واتساپ

که بچه ها و معلممونو قانع کنم

اما خب

سادِنلی

با این لینک مواجه شدم


https://pourianazemi.com/2014/03/14/پاسخ-هایی-برای-شکاکان-سفر-انسان-به-ماه/


مقاله توی این لینک  +  یه سری از کامنت هاش

الان شیش ساعته مغزه کوچولوم داره پاشیده میشه از دسته این قصیه

 به هییییچ نتیجه ای هم نرسیدم تقریباً

قصیه اش یه چیزی مثه قضیه خداست برام

که نه میتونم برا خودم کاملا ثابتش کنم نه کاملاً انکارش کنم

خیلی مسخرست خلاصه

در پناه خدا و آپلو ها باشید واس روح جان اف کندی و ارمسترانگ و ویلیام چار کایسینگ

و بقیه بروبچ صلوات ختم کنید


~~~~~~~~~~~~~~~~

اینجاس که میگن کشف حقیقت سخته هاا

~~~~~~~~~~~~~~~~

اصن همچین مسئله ای مهمه؟ ارزش وقت گذاشتن و تحقیقه بیشتر داره؟

یه گوشه از مغزم میگه آره داره، اون وَرِش میگه نه بااابااا نداره

بعضی وقتا حس میکنم این آمریکایی ها واقعا آدم فضایی ان، 

منظورم اینه که از نوع بشر نیستن :|

یه سری چیزا واسم خیلی عجیبه

حرفای پنجاه سال پیشه رئیس جمهورشونو ببین!!

خیلی باحالن خدا وکیلی :)))

بعد من تازه دارم فک میکنم که اصن ارزش داره وقتمو ذارم ببینم واقعیه یا نه

بعد اونا کل هدف دولت و ملت رو پنجا سال پیش واسه ده سال(و بیشتر) گذاشتن واسه این یه مورد

چرا انفد براشون مهم بوده

به نظره من مسئله جالبیه اما مهم نیس :|

~~~~~~~~~~~~~~~~

عاره دیگه، خلاصه

اینارو نوشتم که هرچی آپولو بود خالی شه از مغزم

برم بشینم پای درس و کنکورم

اینا واس ما نون و آب نمیشه

هعی

~~~~~~~~~~~~~~~~

اینم نقشه خودشونه

کنکورو گذاشتن که ما نتونیم به چیزای مهم فک کنیم

خخخ.والا


یه روزایی هست که همه چیزو خوشگل میبینم

شهر و خیابوناشو درختاش و آدماش

اصن همه چی قشنگه،دوس دارم به همه لبخند بزنم

دوس دارم با موزیکی که تو هندزفریم داره پخش میشه تو پیاده رو برقصم

بوی خوبه نون و میوه ذهنمو روحمو تازه میکنه

رنگ آسمون خیلی خوشگله، اَبراش خیلی نازَن

تاکسی زردا خیلی خوش‌رنگن

رنگ سبز درختا با آبی آسمون و زردی ماشینا خیلی مکمل ان.

دوس دارم غرقه غرق شم تو فضاش، فضاشو بغل کنم و بماچمش

میرسم خونه

خونه مرتب و خنکه، اتاقم مرتبه و دکورش خیلی خوشگله

میزم خیلی مرتبه و جون میده واس درس خوندن

غذای مانمم خیلی خوشمزس

اما نمیدونم چی میشه که بعضی روزا مثه امروز

همه چیز زشت میشه

خیلی زشت

جوری که دلم نمیخواد به هیچ جا نگاه کنم فقط تن تن قدم برمیدارم و زمین رو نگاه میکنم تا برسم خونه

دیوارای شهر کثیفن، انگار سوختن

تو آسمون هیچ ابری نیس و آبیش هم بیشتر به خاکستری میخوره

هوا گرمه، بوی گند میوه‌گندیده میاد

درختا سبزه لجنی ان، خیلی برگاشون پژمردس

صدای غار غار ماشینا و اتوبوسا و موتورا نمیذاره صدای آهنگمو بشنوم

سرم درد میگیره

اخمام تو هَمِ، اخمای مردم هم همینطور

میام خونه

اتاقم خیل زشته ، دکورش خیلی به هم ریخته و شلوغه

تاریکه، حالمو بهم میزنه، همه خوابن هنوز، حسه هیچکاری نیس

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

من هر روز از یه مسیر میرم و میام

اما چی باعثه اینهمه تفاوت تو محیط اطرافم میشه

ینی هر روز دارن هی زشت و قشنگ میشن؟

شاید این زوایه نگاهه منه که تغییر میکنه

اما چی باعثه تغییرش میشه

نمیدونم

:((

حالم خوش نی امرو اصن

نمدونم باس چه کنم

شاید یه فیلم انگیزشی دیدم

شایدم یه اهنگ انگیزشی گوش کردم

شایدم پادکست

یا سخنرانی تد

نمدونم

خستم

کاش چشمامو ببندم باز که میکنم همه چی دوباره قشنگ شه.

چشام خستس.




همیشه این آهنگه عمو زنجیر بافه محسن چاووشی رو گوش میکردم

از تیکه های اولش خوشم میومد

اما آخراش برام بی معنی بود، ینی نمیفهمیدم معنیشو

دیشب اخره شب یهویی هوسشو کردم پلی‌ش کردم

بعد همینجوری تو گوگل سرچ کردم و تکستشو اوردم

همیطور که داشتم تکستشو میخوندم یهو معنیه این تیکه آخرشو فهمیدم

فک کنم اثراته ادبیات خوندنه دیروزمه

دلم میخواس پاشم پنجره رو باز کنم و پرواز کنم از خوشحالی

از اینکه فهمیده بودمش معنیشو 

اما خب خوشحالیه زیاد طول نکشید

بعد که به عمقه مفهومش فک کردم دلم میخواست رگمو بزنمو خلاص شم

_______________________________________________________

دیشب با گریه خوابیدم،

صبح هم گریه‌مو دراوردن

با خودم میگم کاش امروز جلوشو نمیگرفتم، کاش میذاشتم با بالش خفش میکرد

میکشتش

حیف که ضعیفم، حیف که نمیتونم سنگ باشم

_______________________________________________________

امروز قرار بود از خودم یه آزمونه کامله چهار ساعته بگیرم

اما خب هدیه خانواده نذاشت

اشک و سردرد و چشای ورم کرده

خدایا؟ به خاطر این آرمشی که تو خونست واقعاً مرسی‌ااا

______________________________________________________

از بیدار شدنش میترسم

خدایا؟ میشه دم افظار که بیدار میشه اون آدمه عوضیه قبله افطار نباشه؟

______________________________________________________

فیلم هیولا رو اِمرو گرفتم که ببینم هوام عوض شه

اما خب، با اینکه خندیدم

اما گریه کردم

دوباره

بی پولی خنده نداره

بی پولی زندگیه ماست، مشکلات و بدبختیی خونه ماست

بی پولی اشکای منو مامانمو ابجیبه

بی پولی خنده نداره

گشنگی خنده نداره

_____________________________________________________

واسه همه حال دادنات مرسی عمو زنجیر باف

_____________________________________________________

گفتی ببند چشماتو وقت رفتنه 

انجیر میخواد دنیا بیاد 

آهن و فسفرش کمه

چشمای من آهن انجیر شدن 

حلقه ای از حلقه ی زنجیر شدن

عمو زنجیر باف زنجیرتو بنازم 

چشم من و انجیرتو بنازم





چیز زیادی تا کنکور نمونده و من هنوز با مشکلات مطالعه درگیرم  :|

من از مهر شروع کردم و هر چن روز یه بار عمیقا درس میخونم

اما الان اونطوری که باید باشم نیستم

درصدام در حد 20 30 40 فوقش 50 با 60هستش

الانم هزچی میخونم حس میکنم بی فایدست

به هیچ کدوم از دروس کامله کامل مسلط نیستم

واسه یه درصده خوب باید به اون درس کاملاً مسلط بود

ینی خورده باشی اون درسو، حفظه حفظ باشی

اما من همه رو خوندم اما تو همشو در حد متوسطم( گاهی هم متوسطه رو به پایین)

تو تست زدن سرعتم به شدت پایینه

علتشم تمرکزمه و مسلط نبودن به اون درس

تمرکزمو سخت میتونم کنترل کنم

واسه مسلط شدن وقت کم دارم

اینروزا نمیدونم تست بزنم یا بخونم

میرم بخونم میبینم همش تکراریه و قبلا خوندمشون و بلدم

میام تست بزنم میبینم هیچی بلد نیستم با اینکه بلدم اما سرعتم کمه و بازم درصده خوبی نمیگیرم

____________________________________________________________

یادمه معلم عربی دوم دبیرستانمون میگفت درس خوندنه خوب سه مرحله داره

 اول کتابو لیس بزنید

بعد بجویید 

بعد قورت بدید

فک کنم من تازه رسیدم به این مرحله جوییدنه

که هم سخت تر هم طولانیه

____________________________________________________________

نمیدونم باید روی بخش هایی که توشون خیلی ضعف دارم تمرکز کنم و وقت بذارم  و بهترشون کنم

یا رو اون بخش هایی که تقریبا توشون قوی ام و سعی کنم و بهترو بهترش کنم

___________________________________________________________

باید یه راهی پیدا کنم

اول از هرچیزی تو این زمان کوتاه بدترین کار متوقف شدنه

حتی واسه یه روز

هرچی که میخونم باید هر روز باشه

باید فقط ادامه بدم

نباید دست بکشم

__________________________________________________________

عربی تو درک  مطلبش افتضاحم

و تو بخش های دیگشم به شدت نیاز به تمرین و تست و دوره دارم

و  تو معنی واژه هاش افضاحم

دینی آیه هارو حفظه حفظ نیستم و با هم قاطیشون میکنم

ادبیات واسه قرابت معناییش هیچی نخوندم تاحالا( یه جورایی دسته کمش گرفتم)

زبان فارسی سرعتم پایینه

آرایه رو به خاطر نفهمیدن معنیه شعرهاش خیلی سخت میزنم تست هاشو

تاریخ ادبیات معنی لغت و املا نیاز به یه دوره عمیق دارم

زبان خوب پیش میره اگه وقتمو کنترل کنم و سرعتمو ببرم بالا

__________________________________________________________

یاید خستگی و تنبلی و بی حالی رو بدارم کنار این به ماه و فقط تا نفس دارم بخونم و تست بزنم

_________________________________________________________

خدایا کمک .


انگیزه بیدار شدنه این روزام برای زودتر شروع کردنه درس خوندن :)

اسپاتیفای جان :)

×××××××

شاید ربطی نداره ولی از وقتی دارمش عاشقه صبح های زود شدم

به خاطر پلی لیست های مورنینگ آتیکش و اینسترومنتال هاش

عاشق درس خوندن شدم اصن

عاشقه میزم

عاشقه صبحونه

عاشقه شب ها و تنهایی و سکوت

عاشقه تایم های نماز

عاشقه تایم هایی که تو اتوبوسم 

حس میکنم کاراکتره اصلی یه رمان یا یه فیلم دِرام اَم.

که زندگی آرومی داره و همیشه تو پس زمینه زندگیش یه موزیکه خوشگل داره پلی میشه.

×××××××

حس میکنم ازونچیزاییه که هیچ وقت برام تکراری نمیشه

×××××××

میترسم از شدته لذت سکته مکته ای کنم 

خدایا رحم :|

××××××

#بی_جنبه



امروز اینستامو نصب کردم بعد این حلقه رنگ رنگی ها رو دوره یه استوری دیدم

از نرگس پرسیدم اونم نمیدونست جریانشو

خلاصه یه سرچ عمیق به عمل آوردم و پی بردم

اولا که کشف جالبی بود

دوما ، قدیما مگه خدا عذابو به اینا نازل نمیکرد؟کدوم قوم بود؟

عذابشون سیل بود؟یا زله یا توفان؟!

الان چرا اینهمه شیک شده قضیه؟

فک کنم خدا دید عذاب و این حرفا فایده نداره

تاکتیکشو واسه مقابله تغییر داده

××××××

خلاصه به زور جلو نرگس رو گرفتم که هشتگه pride و ازین کوفت و زهرمارا نزنه استوریش

فقط واس خاطر اون نوار رنگین‌کمونیه که میاد دوره استوریش داشت له له میزد بچه

خاکبرسر میخواس بی آبرومون کنه واس خاطر یه نوار رنگی رنگی‍♀️

××××××

هرچی سعی میکنم این موضوع گی بودن و بیَن بودن برام عادی باشه 

و براش احترام قائل باشم مثه این روشنفکرا اما نمیشه لامصب

هنوزم وقتی تو فیلم ها زوج های همجنس میبینم پشمام میریزه

××××××

خدایا؟ نگو که آخره زمان این نیست

اگه آخره زمان این نیست پس چیه؟

××××××

احساسه اصحابه کهف بودن دارم

نمدونم چرا

مگه قرار نبود وقتی از غار میام بیرون نام خدا بر پشت بام های جهان فریاد زده بشه؟

اما الان که دارن شعار افتخار و غرور به همجنسگرا بودن رو فریاد میزنن

رو پشته بومه دنیا 

اینستاگرام با یه میلیارد کاربر

××××××

عجب دنیای مسخره ای

دنیامون خیلی خز شده خدا

چی میشه منو ببری پیش خودت

وقتی به این دنیا فک میکنم یاده آبِ بینیه گوسفند میوفتم

××××××

شایدم اونا درست میگن

من اشتبا

شاید من ابله و احمق و فریب خوردم

××××××

کی چی میدونه

××××××

چرا داریم برعکسه برعکسه برعکسه برعکس میشیم

××××××

خدایا منو ببر که بیش از این گناه کار نشم

اینجا موندنه من فایده نداره

نه واسه تو، نه واسه من

××××××



متاسفانه تواناییه اینکه ساعت ها بشینم رو صندلیه کنار پنجره اتاقم 

و آسمونه آبی و حرکت اَبرای کوچولوش رو تماشا کنم و لذذذذذت ببرم، رو دارم.

البته داشتنه یه عالمه درس واسه خوندن هم تو داشتنه این تواناییم بی تاثیر نیست

_________________________________________________

کاش آسمون میدونست که رنگش چقد تو حال اون روزه من تاثیر دره

رنگش خیلی نازه لامصب

فقط اَبراش دارن یکم وحشی میشن

__________________________

ملخ ها هم قشنگیه خودشونو دارن

یکیش پنج روزه کف تراس بدونه حرکت نشسته زل زده به اتاقم

نگرانشم

_________________________


امروز تو محبت کننده ترین حالته ممکن ام :))


________________________

دیشب مَمَد برام ساندیویچ گرف آورد تو اتاق داد بم

خیلی عجیب بود

اما خب اینکه دوستاشو دعوت کرده بود خونه تو این مورد بی تاثیر نبود

به هر حال

یکم خیلی ریییز ذوف مرگ شدم

با اینکه سیر بودم اما دلم نیومد رد کنم

صبحونه خوردمش :|

_______________________

بهرام پاییز چه خوبه آهنگاش

اول فک میکردم فرهاده

تازه فهمیدم نه 

این بهرام پاییزه :|

______________________

این پیلی لیستو خیلی دوس دارم

https://soundcloud.com/fatemeh-ahmadi-459744410/sets/spacial-jan2019



هی میخوام وضعیت و شرایط و زمان و مکانی که توشَم رو از بالا نگاه کنم

ینی دیدمو باز تر کنم

یکم کمتر توش غرق بشم

و بیشتر تماشاش کنم

و بیشتر بخندم

بیشتر زندگی کنم

جای اینکه توش دست و پا بزنم

و کمتر عذاب بکشم

به مسخره بودنش بیشتر فک کنم

به کنکور و درس

به فکرام واس آینده‌ی پوچم و پول

به عاشق شدنم

به ماجراهای خانوادَم

به دغدغه هام

کمبود هام

اما نمیشه

نمیذارن

سخته

بده

~~~~~~~

دوباره

تلاش

میکنم

~~~~~~~

یادت نره زندگی

یادت نره قولتو

~~~~~~~

لیریکه این :

https://soundcloud.com/salar-kamkar/be-a-mountain-and-dont-be-attached?in=fatemeh-ahmadi-459744410/sets/soundcloud-weekly



شاید چیزی به اسم اراده معطوف به زندگی وجود ندارد

بلکه فقط ترس از مرگ هست؛

همانطور که هیچ "غریزه اجتماعی" وجود ندارد

بلکه فقط وحشت از تنهایی درمیان است

#ویل_دورانت

_________________________________________

چن روز پیش سخنرانی تد گوش کردم

راجبه چگونگی داشتن زندگی شاد و ازین حرفا:

خلاصش میگفت: تنها راه برای خلاصی از شر حس پوچی و غم و افسردگی

داشتنِ یک رابطهِ خوبِ.

_________________________________________

و جمله ای که امروز اتفاقی از گوته خوندم:

یک کل باش یا به یک کل بپیوند »

_________________________________________

و فیلم امیلی

که حس خوب داد بم

اما حالمو خوب نکرد کاملا

_________________________________________

شاید الان دارم علت حاله بدمو میفهمم:

انزوا.

اصن نمیفهمم رابطه دقیقا یعنی چی

اگه رابطه فقط ینی حرف زدن با پدر و مادر، که حالمو خوب نمیکنه

اگه رابطه فقط یعنی خوشگذرونی با دوست و رفیق، که حالمو خوب نمیکنه

اگه رابطه فقط ینی داشتن ارتباط عاطفی و غیره با یه پسر، 

که حالم بدتر میکنه، محتاج تر و دلتنگ تر و نیازمند ترم میکنه

اگه رابطه فقط ینی با خدا راز و نیاز کردن که فقط واسه دو دیقس حاله خوبش


تو همه اینا حالم یه مقداری خوب میشه اما واسه یه مدت خیلی کوتاه

نه دائم

________________________________________

انقد حس تهی بودن و پوچ بودنه این زندگی داره رو مغزم راه میره که

دلم نمیخواد تست بزنم دیگه

اصن حسم میگه که جمعه نرم واس آزمون، کنکور ندم

________________________________________

اگه من واقعا از ته دل به پوچ بودنه زندگی اعتقاد داشتم 

خیلی وقت پیشا خودکشی کرده بودم

-----------------------------------------

شاید علته خودکشی نکردنم ترس از مرگ باشه

و به قوله ویل دورانت اراده معطوف به زندگی وجود نداره

-----------------------------------------

یا شایدم یه علتی دارم واسه ادامه زندگی که خودم ازش خبر ندارم

________________________________________

فکر زیاد زندگی رو زایل میکنه

________________________________________

باید سعی کنم فکر نکنم

بیشتر دوست داشته باشم

به علت ها فکر نکنم

دنبال دلیل نباشم

مغزی که توان فهمیدن خیلی چیزا رو نداره

براش بهتره که وارد حریم فکر کردن نشه

وگرنه هی ارور میده آخرشم یه جرقه میزنه و بوی سوختن ازش بلند میشه

_______________________________

تنها آدمایی که دور و برمن:

ننه بابام

نرگس هم که نیس تقریبا، برگشت پیش خانوادش

مَمَد هم که رو هواس و حوصله تعارف و رودربایستی و حفظ غرور باهاشو ندارم

دیگه هیچکی نیس

______________________________

اونقدری هم شجاع نیستم که مثه امیلی برای خودم اونی که میخوامش رو بدست بیارم

______________________________

شاید تنها راه نجاتم اینه که بیشتر شجاع باشم

و دست به کارای جدید بزنم

آدمای جدید پیدا کنم

____________________________

اگه امیلی اینستا و فیسبوک و توییتر و وی‌کی داشت عمراً هوسِ انجام اون کارا رو نمیکرد

اصن به ذهنشم نمیرسید

___________________________

شاید باید به طور خیلی خیلی جدی این فضای مجازی رو کنار بذارم

اصن توانشو دارم؟

---------------------------------------

یا شایدم باید دوستای مجازیمو تبدیل به دوستای واقعی کنم

که بازم ترس مانعم میشه

_________________________



هیچ کس تا کنون نتوانسته از مرده‌ای علت مرگش را بپرسد،

پس مردم این خرافات را از کجا می آوردند که میگویند:

تنهایی کسی را نمی‌کُشَد [؟!] ۰

__________________________

امشب تو دلتنگ ترین حالت ممکنم ام

__________________________

03:18

------

کاش فردا زندگیم تمومشه

امید و انگیزه ای ندارم واسه ادامش

------

#دلتنگی   #عشق 

#تنهایی.   #بی‌قراری

#بی‌هدف.  #بی‌انگیزه

#بی امید.   #دوری

#شب

-------

ساعت 03:22

-------


گاهی اوقات تنها چیزی که میتونه حالتو خوب کنه

یه زَد و خوردِ فیزیکیه

به قوله چیز؛ حداقل الان چنتا زخم واقعی رو بدن و صورتم هس

تا میتونستم زدم و خوردم

فقط اون تیکَش که

زیر دو خَمِشو گرفتم و چسبوندمش به زمین

قشنگ خیمه زدم روش ، ت نمیتونس بخوره

بش میگفتم بگو گو خوردم

میگفت گو خوردم

میگفتم بلندددد ترررررر

داد میزد کمک میخواس

جیگرم حال میومد

سظح لذتم خیلی داش بالا میرف

خدایا ببخش

_________

البته اینم بگم

خودش اول پرو بازی درآورد خواس حمله کنه

من فقط دفاعِ مقدس کردم از خودم

_________

کثافت ناخوناش درااااز بود

تیکه پاره شد پوستم

انگار که گربه پنجول انداخته باشه

میترسم هاری داشته باشه

بعید نی ازش

_________

بدنم حال اومد اصن

روحَم آروم گرفت

خیلی وقت بود درگیریه فیزیکی نداشتم

آخرین بار سه سال پیش بود

نزدیک بود مَمَد رو با سیم شارژر خفه کنم، بمیره

دیگه اومدن نجاتش دادن

____________

بعضی وقتا از خودم میترسم

____________

از دسه این شهر و کشور و جامعه و خانواده اعصاب نمونده برام.

! نزدیک نَشَن کاش بم.

____________

شایدم از اثراته ترکه اینستاگرامه :|

____________

باید رو خشم و اعصابم کار کنم

این راهش نیس

آخرش.

____________

+هیچ آرامش و سکوتی لذت بخش تر از آرامش و سکوتِ بعد از دعوا نیس

___________

الانم این پست رو نمیدونم با چه نِتی دارم میدارم

تو پنل کاربری مخابرات حجم بستمون رو نوشته "صفر"

ینی تموم شده

نمیدونم چجور کار میکنه پس :|

___________

کاش امروز همیجور الکی الکی بارون میبارید

این آهنگه رو فقط تو بارون میچسبه گوش بدی

___________

بارون بارونه

 زِمینا تر می‌شه 

گل‌نسا جونُم کارا بهتر میشه

.

گل‌نسا جونُم تو شالیزاره


برنج می‌کاره می‌ترسُم بچاد


طاقت نداره طاقت نداره

______________

ا چرا کار نمیکنن

اه

اه

اه


این فشار ترک اینستاگرام اذیت که میکنه 

 دوباره نصب میکنم ازش خسته میشم باز حدفش میکنم

منی که عاشقه مَمَد بودم اما وقتی بود، حوصلشو نداشتم میپروندمش بره

منی که عاشق زبان یاد گرفتنم اما چن روزه حالم بهم میخوره  دلم میخواد بذارم کنار کلاً

حتی گاهی از آهنگ هایی که عااااششقشونم هم خسته میشم و عق میزنم

دو هفتس هیییچی زبان نخوندم

کلاس هامم یه خط درمیون میرم

دیگه لپ تاپ و اینترنت و چت و فوتوشاپ و با کدها ور رفتن و اینا بم حال نمیده

کاش حداقل  هوا انقدا گرم نبود میرفتم دور دور

نمیدونم چیکا کنم

هیچ وقت اینجوری به بن‌بست نخورده بودم

_____________

یه معتاد رو تصور کن که دیگه مواد هم بش حال نمیده که هیچ بدترش هم میکنه

_____________

حس میکنم عقلم مثه تتلو زایل شده

خدایا؟ رحمی

____________

تاحالا موقع خوردنه آدامس درحالی که موهات بازه، شده ک موت بره تو دهنت بعد با آدمسه بجوی موهاتو

بعد موهات گیر کنه تو ادمسه

خیلی حس معنوی‌ای داره

دیگه دارم میرم به عرششش

____________

هرموقع تصمیم میگرم ورزش کنم یا ماه رمضونه یا جمعس یا کلاسِ دیگه ای دارم یا یه چیز دیگه

چرا انقد این ورزش مظاومه

حتی از کتاب هم مظلوم تر

آخرین باری که ورزش کردم زنگ ورزش سال سوم دبیرستان بود و خِلاص :|

_______________

با غلط ها و مشکلاتّ فنی و نگارشی و دستور زبانیِ نوشته هام خیلی حال میکنم فقط. (فقط تو فارسی‌ا)

مثه یه زبونه رمزی‌عه.

خاصه

دوس دارم ب  فارسی اجهاف کنم گاهی

مثلا با کاربرد درست یا غلطه هکسره

_______________

حسِ مالکیتِ کاذب خیلی حس جذابی‌ئه

______________

الان دوس داشتم تو کلبه‌ام تو Switzerland باشم

صبحه خیلی زود باشه

هوا گرگ و میش

مه آلود و اَبری

یه نمور هم سرد

یه زمینه شالیزار طور جلوی خونه داشتم

از همون صبح بعده آب و دون دادن به مرغا و گوسفندا میرفتم تو زمین و مشغول کشاورزی میشدم

واسه یه روزی حلال

تا شب سرگرم بودم

نیودم؟

ینی ازینم خسته میشدم؟

وای نه.نگو.

____________________

هععععععی

____________________

دیشب قبله خواب اولین شبی بود که هیچی تو ذهنم نبود که بخوام بش فکر کنم

نه چیزی نه کسی

با خنثی ترین حالته ممکن خوابیدم

نه خوشحال بودم نه ناراحت

به صدای اون مگسی که تو اتاق هی وز وز میکرد فکر میکردم

تا صبح

بلاخره خوابم برد

___________________

حاظرم شب رو با گریه بخوابم تا با حالته خنثی

-------

خدابا چی میشه تهش؟

خسته نشدی؟

من خسته شدم




 

————————————————————————————

 

یه بار تو نوشته های مهدی معارف خوندم میگفت ؛

هیچ کس نمیمونه، هر کسی آخرش یه روز میزاره میره و ترکت کنه

این یه حقیقه غیر قابل انکار و بدونه استثناست، مگر اینکه؛ خلافش ثابت شه.

——————————————

کاش یکی میومد خلافشو ثابت میکرد

این نظریه رو رد میکردیم باهم و آبروشونو تو منطقه میبردیم

——————————————

نمیدونم من دیگه عاشق نمیشم یا آدمایی که قابله دوس داشتنن کم شدن؟

یادته تا پارسال یه هفته درمیون عاشقه یه آدمه جدید میشدم یا به قوله این بچه ها کراش میزدم

الان دیگه توانه کراش داشتن رو کسی هم ندارم

این قلبه خیلی سفت شده

دلم واسه تپیدن‌هاش تنگ شده

——————————————

شاید چون تابستونه اینجوری شدم

:|

——————————————

بعد از اینکه خبر دار شدم ممده لاشی با دختر خاله‌ی لاشی ترم رو هم ریختن

خیلی حس متفاوتی به دنیا دارم

کلا نوع نگاهم و به دنیا و جهان‌بینیم تغییر کرده.خخ

درس گرفتن و تجربه خیلی چیز خوبیه

( ینی لاشی ها هم شکست عشقی خوردن بلدن؟؟)

خدابیامرز پونزده سال هم ازم بزرگتر بود

یه جورایی ددی شوگر محسوب میشد، اما شوگر نداشت خدایی.خخخ

~~~~~~~~~~~

به هرحال نکته‌ی مهمه این ماجراها اینجاست؛

اگه زخم زدن تو نزن

اگه ازشون بدت میاد پس سعی کن مثله اونا نشی

لاشی و عوضی نشی.

همین. دوری کن.

-----------------------

ولی آدم بهتر میتونه بخوابه اگه بعضی شبا یکی باشه که

بهت شب بخیر بگه

______________

آدمای خوب خیییلی خوبن

خدایا؟برام نگهشون دار

یا کمکم کن بتونم نگهشون دارن

ـــــــــــــــــــــــــ

یه نظریه‌ی دیگه هم هس میگه ؛

همه آدما لاشی و عوضی ان ، مگر اینکه؛ خلافش ثابت شه.

——————————————

دوس داشتم وقتی بزرگ شدم خدا بشم

خدا بشم

بی نیاز بشم

از همه چیز بی نیاز

——————————————

زندگی چیزی نیست جز مجموعه ای از عادت کردن ها و

 فرار کردن های پی‌در‌پی و مکرر!

و در آخر لعنت به کنکوری که حاله رفیقامو بد کرد

رفیقایی که دیدم چقد واسش تلاش کرد و حبس تو اتاق و کتابخونه کشیدن

لعنت به رشته تجربی و آرزوی مریضه دکتر شدنه مامان باباها واس بچه هاشون

من انقدی که واس رفیقای تجربیم دعا کردم واس خودم نکردم

و در آخرتر؛ خدایا شکرت به خاطره این رتبه دوهزاریم 

 

——————————————

ساعت 03:10  بام-داد

 

 

 

 


ساعت 02:50 شبه.

من هنوز بیدارم

و خوابم نمیبره

چشمام خیلی خستس و خودمم خیلی خوابم میاد

اما فکرم خیلی درگیره

مغزم نمیذاره بخوابم

هزارتا تب تو مغزم باز شده ، به هزارتا چیز باس فک کنه، واس همین هنگ کرده

و کلا دیگه نه میتونه فکر کنه نه بخوابه

نمیدونم چجور ذهنمو آزاد کنم

حس جنسی منسیم هم رفته چن وقته

کلا خیلی بی‌حسم

روزا هم منگم

همه صداها انگار بم شدن

نمیتونم رو هیچی تمرکز کنم

رو هیچی

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

کاش شب تموم شه سریع

~~~~~~~~~~~

گاهی یه چیز تو ذهنم بم میگه که نیاز داری با یکی حرف بزنی

نمیدونه، نمیفهمه که

~~~~~~~~~~~

حالم اصلا جالب نیس

~~~~~~~~~~~

چرند مینویسم

در تراس رو بازگذاشتم که هوای تازه بیاد

بوی دود میاد




الان تو نیازمند ترین حالت ممکن به یک تیلر دردن (تو فیلم فایت کلاب) هستم،
که اسلحشو بگیره رو سرم و تهدیدم کنه : یا تا هفته دیگه میری دنباله آرزوهات یا میام یه گلوله تو اون مخ بی‌ارزشت خالی میکنم

#لعنت_به تنبلی
#لعنت_به_تلاش نکردن
#لعنت_به_بی‌نظمی_و_بی‌برنامه‌گی
#لعنت_به_بهونه‌ها
#لعنت_به خستگی

#به_سلامتیه_شکست‌هام


 

 

 +پس زمینه(ترجیحاً با صدای کم و ملایم) :

 

ساعت چهار و نیمِ بعد از ظهر است

پاییز ، پنجمِ نوامبرِ 2026 ، در آپارتمانی

واقع در مختصاتِ 5919'39.0"N 1802'15.2"E هستم.

 

نسیم سردی میوزد.

در تِراس روی صندلیِ راک، درحالی که خود را پتو پیچ کرده ام 

قهوه نه ، چای داغ مینوشم، شیرینیِ تازه هم هست

غروب و انعکاسش را در آب‌های خلیجِ کوچکِ ریدافیادم تماشا میکنم

به روزی که گذشت فکر میکنم

و به دوستانم.

به خانواده ام که 10 ماه و 26 روز است که ندیدمشان.

به گلدان هایی که تازه خریده ام.

به موسیقیِ Hallelujah از Rufus wainwright که در بک‌گراندِ افکارم پلی میشود.

به آن پسر جوان در تئاترِ دیشب که

سعی میکرد تنهایی، یک تنه، از نمایش تئاتر لذت ببرد، همچون من.

به شب های 19 سالگی ام که در کشوری واقع در جنوب شرقی آسیا در اُتاقم، پشت مانیتور و

کیبورد مینشستم و خیالِ این روزها را میبافتم.

و چه شیرین تر از چیزی که اکنون هست میبافتم.

و به سه روزِ دیگر که بیست و هفت ساله میشوم.

و به تنهایی‌ام که دوستش دارم و سالهاست با من است و به هم عادت کرده ایم

و قرار است تولدم را امسال به طور متفاوتی با هم

جشن بگیریم و "خودم" را سوپرایز کنیـم.

به آینده فکر میکنم.

به عشق.

به پـایـان هم. .


+ من اصول شخصی زیادی دارم.

که هروقت حوصله‌ام سر برود حاضرم تک‌تکشان را زیر پا بگذارم.

_____________________

+ آدما وقتی حوصلشون سر میره فک میکنن دل تنگ شدن

_____________________

+ من واقعا به داشتنه دوست و رفیق نیاز ندارم

این حس فقط یه توهم در اثرِ شدتِ بیکاری بود

رفیق اینجوریه که وقتی نداریش حس میکنه باید باشه

اما وقتی هست روزی صد بار آرزو میکنم

که بره خلاص شم از شرّش

_____________________

+ دارم یه مجموعه مقاله کوتاه مینویسم از تجربه هام:

    _ راهکار های خلاصی از حسِ کاذب تنهایی

    _ نحوه‌ی خلاصی از تَوَهمِ دلتنگی

    _ روش های پیشگیری و درمانِ مَرَضِ عاشق شدن

 اینا سر فصل های اصلیشه حالا هرکدوم زیر شاخه های مختلفی دارن

_____________________

از اینهمه نامعلوم بودنِ حالم به وجد میام گاهی

_____________________

مامانم سه ساعته داره با تلفن با خالَم حرف میزنه

من بیشترین تایمی که تو عمرم با تلفن حرف زدم 10-11 دیقه بوده

اونم با نرگس وقتی داشت جریانه دوس پسراشو تو دانشگا برام تعریف میکرد

که اونم حوصلمو سر برد و بش گفتم کار دارم قط کردم تلفونو

_____________________

ینی رسماً گوشیم با ساعت مچیم هیچ فرقی نداره اینروزا

_____________________

قضیه من با ننه بابام اینجوریه؛

فک کن مثلا یکی رو در حد مرگ کتک بزنی

و سپس بعد از کتک‌کاری، با فردِ کتک‌خورده دعوا کنی که چرا زخمی ای، 

چرا داری میمیری، چرا مریضییی عوضییی

اینا همش تقصیرِ اون گوشی و لپ تاپِ کوفتیه

_____________________

نباید به این مزخرفات فک کنم

حالم داره بد میشه

____________________

زدم زیر آواز با این آهنگه

تیتراژه آخره فیلمه وضعیت سفید

دوسش دارم

___________________

کلی کار دارم

بریم واس "انجام"



چقد عشقه این آهنگه 3>

#نوستالژی





غم هایم را پشت تلاش هایم پنهان میکنم نه پشت لبخند هایم

غم هایم را درآغوش میکشم،

شب که میشود تقویتشان میکنم، آنها انگیزه من برای جنگیدن‌اَند

غذای من اند،، هضمشان میکنم و با انرژی ای که میدهند مسیرم را پایدار ادامه میدهم

___________________________

نمیدونم دقیقا دنبال چی ام

نمیخوام هم بهش فکر کنم

فقط میخوام بُدواَم و روپایی بزنم

فقط برم

دور شم ازون فاطمه از اون زندگیه کثافت

انقدر این یه هفته دویدم و روپایی زدم که تمامه بدنم درد میکنه

بزور میشینم و پا میشم

اما شبا از فرط خستگی راحت خوابم میبره

صبح هم پامیشم دوباره میدَوَم تا شب

این روزا خیلی دوس دارم خودمو

دلم میخواد شبا بغل کنم خودمو

چشمای بدونِ اَشکم رو ببوسم

یه حسِ سِر شدگیه سنگین دارم

که گاهی خیلی نرررم میخواد خفم کنه

خفه شدنی که مغزم ترجیحش میده به احساساته دیگه

______________________

به خودم یه قول هایی دادم

تا چن ماهه دیگه از یه چیزایی باید رونمایی کنم :))

_____________________

باید قرص کلسیم بخورم

دارم پوکیِ استخون رو حس میکنم

_____________________

من هنوز دارم یاد میگیرم عاشق اون قسمت هایی از خودم باشم که

هیچ کس تاحالا به خاطرشون برام دست نزده و تشویقم نکرده

خصلت هایی که تو وجودمه و هیچ کس دربارشون نمیدونه

خصلت هایی که به خاطرشون عاشقه خودمم

آدم خود خواهی نیستم

اما ازین که حس میکنم آدمِ خوبی ام راضی ام

"آدم خوب" در ذهن من معنای وسیع و پیچیده ای داره

____________________

سعی میکنم فقط راهمو برم

و دیگه به چیزا و کسایی که نباید فکر کنم، فکر نکنم

____________________

تغییر رو هر روز دارم حس میکنم

نباید بذارم این دلتنگی های کاذب بهم حس منفی بده

و نا امیدم کنه

____________________

شکست ها حیات بخش اند

این باعث میشه به معاد هم بیشتر اعتقاد پیدا کنم

قطعاً بعد از هر مرگ زنده تر خواهیم شد

قطعاً

مسلماً

حتماً

جداً

شدیداً

اجباراً

منطقاً

واقعاً

مطلقاً

همینطوره.

____________________


[******.]

____________________


امروز پنج صبح بیدار شدم

رادیو جوان گوش میکردم

رسید به برنامه جوانه ایرانی سلام

توش یه مصاحبه زنده داشت

با فردی به اسمه عباسِ تابش

معاون وزیر و رئیس هیات مدیره و مدیرعامل سازمان حمایت از مصرف کنندگان و تولید کنندگان

حالم بد شد شنیدم مصاحبشو

خیلی بد

حالم ازش و امثالش بهم خورد

بعد که بیشتر فکر کردم حالم از خودم و امثالِ خودم بهم خورد

از اینکه اینهمه بی غیرت شدیم که اجازه میدیم امثال اینها برامون تصمیم گیری کنن

و زندگیمون رو هرجور که میخوان بالا پایین کنن

___________

کِی این بختکِ خیالی میخواد از رو سینه ملت دربیاد؟

کِی ملت میتونه فریاد بزنه؟

کِی میخواد تَوَهمِ بختک رو کنار بذاره و فریاد بزنه؟

کِی میخواد علفای هرز رو درو کنه؟

این باغ کِی میخواد شکلِ باغ بشه؟

تا کِی فقط میخوان از بوی گندِ این مرداب گله و شکایت کنن؟

زندگی باید کرد اما نه وقتی که دیگه شقایقی نیس

زندگی چیزی نیست که به هر قیمتی ارزشه ادامه دادن داشته باشه

تا کِی میخوایم واسه هامون جوک های توییتری 

و اینستایی و تلگرامی بسازیم یا فیلمه هیولا بسازیم و بخندیم؟

والا انقد لبخند زدیم به دنیا که دنیا مُرد از خنده

این زندگی بی معناست و بی ارزشه ارزش سختی کشیدن نداره

و همین بی معنا بودن و بی ارزش بودنش به من شجاعتِ این رو میده که جونِ خودمو مایه بذارم

واسه حذف جاندارنی که دچار خود زرنگ پنداریِ مفرط هستن

من که قراره به هرحال تو عذاب باشم بذا حداقل به عذاب کشیدنم یه نیمچه معنی‌ای بدم

___________

از فیلمِ مِستر ربات و واقعه عاشورا درس میگیرَم

از تمام تراژدی ها درس میگیرم

به امام زمان نشون میدم من اون مجرمِ محکوم به اعدام که هنوز امیدش به دنیاست» نیستم

____________

من زن و بچه و دوست و رفیق ندارم که به سرنوشت هوشنگ تو فیلم هیولا دچار شم

یا هرچیز و هرکسی که بخاطرش دنیارو دوست داشته باشم

من یه تنهای واقعی ام ، یه آزاد

که ماله اینجا نیستم

نه کسی به من تعلق داره و نه من به کسی

____________

هیچ چیز ارزشه بی شرفی و   رو نداره

این رو غریزه انسان بودنم میگه

بی شرفی و انسانیت رو از بین میبره

انسانیت که نباشه معنایی هم نیست

معنا که نباشه نفس کشیدن و زنده بودن بی معناست

هیچ آرمانی وجود نداره

و من به دنبال هیچ ایده آلی نیستم

من فقط به دنبال معنای از دسته رفته ام»

معنای گم شده

____________

مطمئنم این معنا وجود دوره

فقط گم شده

قایم شده

چمیدونم

نیست

ولی هست

مثه خدا

____________

مشکله من میدونی چیه؟

همین الان میتونم کل این نوشته هامو پاک کنم و دقیقاً نقض اینها رو تایپ کنم

دقیقا ضد اینها رو بنویسم

از ته قلبم هر دوش رو بنویسم

بعد هر دوش رو دوباره پاک کنم

و آخرشم از خودم و این افکاره مضحکم متنفر شم

____________

خیلی ترسناکه

___________

وقتی میرسم به رویاهای دنیاییم

مثلا بچه تر که بودم دوس داشتم لپ تاپ و گوشی و اینترنت پر سرعت و نامحدود

 و اتاق شخصی داشته باشم و 19 20 سالم باشه

الان همه اینها رو دارم اما بازم حالم خوب نیس

مطمئنم اگه بازم به رویاهایی که این روزا دارم بازم حالم خوب نخواهم شد

پس این زندگیه کوفتی چی داره که به خاطرش تحمل کنم اینهمه عذابِ وارده رو؟

___________

میدونی جهان بدونه قطبِ مثبت و منفی پایدار نبود

این حسِ ضد و نقیضِ درونیم هم شاید حکمِ پایدارکننده داره

 ___________

یه فکرایی تو سَرَمه

___________

وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ اَنَ‌ّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ»

میبنی که

اول: جاهدوا

بعدش: لنهدینهم سبلنا

________

امروز خبر اومد فردی به اسم اکبر طبری که دست راست و 

نزدیکترین شخص به لاریجانی و کارچاق‌کن وی بوده به جرم اختلاس، 

دریافت و پرداخت رشوه و زمینخواری بازداشت شده 

همچنین امروز خبر اومد که صادق لاریجانی با حکم ‌ای 

دوباره در شورای نگهبان ابقا شده! کارچاق کن‌ها فدا میشوند و ان اصلی ابقا

________

واسه از جا بلند شدن و جهاد نیاز نیس عالمِ دهر باشم

لازم نیس رئیس جمهور باشم

لازم نیس خبرنگار یا رومه نگار و پر از اطلاعات باشم

لازم نیس کارشناس یا فیلسوف یا استاد دانشگاه باشم

فقط کافیه چشمامو باز کنم و  انسان باشم

___________

حس میکنم این باسن درده ناشی از خونه نشینی زیاد، زده به مغزم، داره نتیجه عکس میده

___________

خدایا؟.رحمی.



_____________


  + فقط ملودیشو دوس میدارم :|

_____________

 

اینکه مغزم به هیچ نتیجه ای نمیرسه تقصیرِ کی‌عه؟

____________

از تابستون فقط باسَن دردش به من میرسه

میترسم زخم بستر بگیرم

الان هفت ساعته لپ‌تاپ رو شیک

____________

از هفت صبح بیدارم تاحالا، دیشبم دو خوابیدم

____________

میدونی؟

هیچ آینده‌ی ایده آلی وجود نداره

آینده هیچ وقت بهتر از گذشته نیست

گذشته هم هیچوقت بهتر از آینده نبوده

___________

الان تو آینده ام دیگه

تو فردایی ام که دیروز بش فکر میکردم

تو فردایی که داره تبدیل به گذشته میشه

تو فردایی که فکر میکردم بهتره و حالم خوبه

__________

چرا حال ندارم پاشم برم بیرون

کلی چیز نیاز دارم باس بخرم

کلی کار دارم

___________

غروبِ امروز چ غمگینه

غمیگنه صورتی

___________

دلم واسه پیانیست سیاهِ تو فیلم گرین بوک سوخت (اسمش یادم رف دکتر چی چی؟)

دلم واسه خودمم سوخت

دلم آتیش گرفت

___________

خدا؟ میدونستی خیلی باحال و بامزه ای؟

عاره ، میدونستی، چون تو به همه چی آگاهی

___________


 

I need some sleep :

 

————————————————————————————

 

یه بار تو نوشته های مهدی معارف خوندم میگفت ؛

هیچ کس نمیمونه، هر کسی آخرش یه روز میزاره میره و ترکت کنه

این یه حقیقه غیر قابل انکار و بدونه استثناست، مگر اینکه؛ خلافش ثابت شه.

——————————————

کاش یکی میومد خلافشو ثابت میکرد

این نظریه رو رد میکردیم باهم و آبروشونو تو منطقه میبردیم

——————————————

نمیدونم من دیگه عاشق نمیشم یا آدمایی که قابله دوس داشتنن کم شدن؟

یادته تا پارسال یه هفته درمیون عاشقه یه آدمه جدید میشدم یا به قوله این بچه ها کراش میزدم

الان دیگه توانه کراش داشتن رو کسی هم ندارم

این قلبه خیلی سفت شده

دلم واسه تپیدن‌هاش تنگ شده

——————————————

شاید چون تابستونه اینجوری شدم

:|

——————————————

بعد از اینکه خبر دار شدم ممده لاشی با دختر خاله‌ی لاشی ترم رو هم ریختن

خیلی حس متفاوتی به دنیا دارم

کلا نوع نگاهم و به دنیا و جهان‌بینیم تغییر کرده.خخ

درس گرفتن و تجربه خیلی چیز خوبیه

( ینی لاشی ها هم شکست عشقی خوردن بلدن؟؟)

خدابیامرز پونزده سال هم ازم بزرگتر بود

یه جورایی ددی شوگر محسوب میشد، اما شوگر نداشت خدایی.خخخ

~~~~~~~~~~~

به هرحال نکته‌ی مهمه این ماجراها اینجاست؛

اگه زخم زدن تو نزن

اگه ازشون بدت میاد پس سعی کن مثله اونا نشی

لاشی و عوضی نشی.

همین. دوری کن.

-----------------------

ولی آدم بهتر میتونه بخوابه اگه بعضی شبا یکی باشه که

بهت شب بخیر بگه

______________

آدمای خوب خیییلی خوبن

خدایا؟برام نگهشون دار

یا کمکم کن بتونم نگهشون دارن

ـــــــــــــــــــــــــ

یه نظریه‌ی دیگه هم هس میگه ؛

همه آدما لاشی و عوضی ان ، مگر اینکه؛ خلافش ثابت شه.

——————————————

دوس داشتم وقتی بزرگ شدم خدا بشم

خدا بشم

بی نیاز بشم

از همه چیز بی نیاز

——————————————

زندگی چیزی نیست جز مجموعه ای از عادت کردن ها و

 فرار کردن های پی‌در‌پی و مکرر!

و در آخر لعنت به کنکوری که حاله رفیقامو بد کرد

رفیقایی که دیدم چقد واسش تلاش کرد و حبس تو اتاق و کتابخونه کشیدن

لعنت به رشته تجربی و آرزوی مریضه دکتر شدنه مامان باباها واس بچه هاشون

من انقدی که واس رفیقای تجربیم دعا کردم واس خودم نکردم

و در آخرتر؛ خدایا شکرت به خاطره این رتبه دوهزاریم 

 

——————————————

ساعت 03:10  بام-داد

 

 

 

 


 

I need some sleep :

 

————————————————————————————

 

یه بار تو نوشته های مهدی معارف خوندم میگفت ؛

هیچ کس نمیمونه، هر کسی آخرش یه روز میزاره میره و ترکت کنه

این یه حقیقه غیر قابل انکار و بدونه استثناست، مگر اینکه؛ خلافش ثابت شه.

——————————————

کاش یکی میومد خلافشو ثابت میکرد

این نظریه رو رد میکردیم باهم و آبروشونو تو منطقه میبردیم

——————————————

نمیدونم من دیگه عاشق نمیشم یا آدمایی که قابله دوس داشتنن کم شدن؟

یادته تا پارسال یه هفته درمیون عاشقه یه آدمه جدید میشدم یا به قوله این بچه ها کراش میزدم

الان دیگه توانه کراش داشتن رو کسی هم ندارم

این قلبه خیلی سفت شده

دلم واسه تپیدن‌هاش تنگ شده

——————————————

شاید چون تابستونه اینجوری شدم

:|

——————————————

بعد از اینکه خبر دار شدم ممده لاشی با دختر خاله‌ی لاشی ترم رو هم ریختن

خیلی حس متفاوتی به دنیا دارم

کلا نوع نگاهم و به دنیا و جهان‌بینیم تغییر کرده.خخ

درس گرفتن و تجربه خیلی چیز خوبیه

( ینی لاشی ها هم شکست عشقی خوردن بلدن؟؟)

خدابیامرز پونزده سال هم ازم بزرگتر بود

یه جورایی ددی شوگر محسوب میشد، اما شوگر نداشت خدایی.خخخ

~~~~~~~~~~~

به هرحال نکته‌ی مهمه این ماجراها اینجاست؛

اگه زخم زدن تو نزن

اگه ازشون بدت میاد پس سعی کن مثله اونا نشی

لاشی و عوضی نشی.

همین. دوری کن.

-----------------------

ولی آدم بهتر میتونه بخوابه اگه بعضی شبا یکی باشه که

بهت شب بخیر بگه

______________

آدمای خوب خیییلی خوبن

خدایا؟برام نگهشون دار

یا کمکم کن بتونم نگهشون دارن

ـــــــــــــــــــــــــ

یه نظریه‌ی دیگه هم هس میگه ؛

همه آدما لاشی و عوضی ان ، مگر اینکه؛ خلافش ثابت شه.

——————————————

دوس داشتم وقتی بزرگ شدم خدا بشم

خدا بشم

بی نیاز بشم

از همه چیز بی نیاز

——————————————

زندگی چیزی نیست جز مجموعه ای از عادت کردن ها و

 فرار کردن های پی‌در‌پی و مکرر!

به قولِ یه بزرگی که میگفت: از عادت کردن» فرار میکردم و به فرار کردن» عادت کرده بودم

و در آخر لعنت به کنکوری که حاله رفیقامو بد کرد

رفیقایی که دیدم چقد واسش تلاش کرد و حبس تو اتاق و کتابخونه کشیدن

لعنت به رشته تجربی و آرزوی مریضه دکتر شدنه مامان باباها واس بچه هاشون

من انقدی که واس رفیقای تجربیم دعا کردم واس خودم نکردم

و در آخرتر؛ خدایا شکرت به خاطره این رتبه دوهزاریم 

 

——————————————

ساعت 03:10  بام-داد

 

 

 

 


یخده مدیری تو پس زمینه:


این نوشابه سپرایت رو بزن به سلامتیه همــــه های مظلومانه‌مون :))

حوصله فیلم دیدن هم ندارم امشب

اینستا و تلگرام و هم ندارم دیگه که بچرخم توشون

در نتیجه از روی ناچاری امشب رو با w3schools میگذارنیم:)

html و css رو یاد گرفتم :)) چن شبه جاوا اسکریپت رو شروع کردم

________________

شبا بیشتر میتونم با فکرای منفی مقابله کنم

سکوت و تنهایی اجازه میده که بتونم حالمو خوب کنم

_______________

موزیکااااام

موزییییییکااااااام

مسسسست میکنن آدمو

( بخش اینسترومنتال ها :)))

______________

از خودم و عوامل پشت صحنه متشکرم به خاطر حاله خوبم :)

______________

امشب خیلی خوشگل شده بودم

انقد رقصیدم جلو آینه که رگ کمرم گرفت :|

______________

امشب چن بار اختیارم از کف برفت و یادش کردم

از دلتنگی های هرچند لحظه ای اما  حقارت‌آمیزم متنفرم

_____________


Memories stay, people don't

 People change, memories don't

________________

دلم میخواد دلم وااقعا یه چیزیو از ته دل بخواد و 

قلبم براش اینشکلی بزنه.:))

+میاد اونروز؟

- اره، شاید :))

____________________

بعضی شبا مثه امشب
خدا رو خیلی حس میکنم
خییییلی
____________________

حضور و قدرت و نیروی خدا برام توی این سکوت و آرامش بیشتر نمایان میشه
تا تو روزای خراب از توفان مشکلات و بدختی ها
دمت گرم اوس کریم :**
____________________

تو میدونی و ما نمیدونیم 



این روزا تو نیازمند ترین حالت ممکن به داشتنه یه درآمد ام

و تو مستعد ترین حالت ممکن واسه کلاه‌بردارای خلاق :| (با آغوشِ بسیار باز پیشنهادای همه رو میپذریفتم)

که هر لینک و صفحه ای بیاد جلوم و اسمه پول توش داشته باشه از کلیک کردنه من بی بهره نمیمونه

انقد این چن وقته سرم کلاه رفته که دیگه ماهر شدم و میتونم صفحه کلاه‌برداریه خودمو راه اندازی کنم و به کار و کاسبی بپردازم

اما خب.جایز نیس :| .هست؟؟

بابای گرامیم هم اجازه کار کردن در خارج از محدوده خونه رو صادر نمیفرماید،

تنها چیزی که من از "تحت تکفلِ پدر بودن" نصیبم میشه "اجازه ندادناشه"

نه پولی، نه مهربونی‌ای، نه

$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$

کلاس زبان رو این ترم دیگه ثبت نام نکردم

مامانم پولشو میداد بهم

اما دلم نمیخواد ازون بگیرم

به خاطر خیلی دلیل ها

$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$

میخوام خودم زبان به صورت خودآموز ادامش بدم

لحجه و تلفظ لغاتم خیلی افتضاحه، وقتی لغت حفظ میکنم اصلا حوصله حفظ کردن فونتیکش رو ندارم

بدم میاد از فونتیکا، خیلی، نمیدونم چرا ،

لیسنینگ و رایتینگ و ریدینگ و اینچیزا رو خودم میتونم تمرین کنم

فقط موندم اسپیکینگ رو چجور کار کنم تنهایی :|

کلاً زبان خوندنم خیلی ناقصه، نیاز دارم یکی همراهم باشه

کسی نیس که بخواد همراهی کنه بنده رو؟؟

اینطوری اسپیکینگ هم میتونیم کار کنیم باهم

اصن میتونیم چار پنج نفر شیم گروهی اسپیکینگ کار کنیم

و به علاوه تجربه هامونم واسه زبان خوندن میگیم به هم

اَپ‌های زیادی هم هس واس صحبت و اینا، تیم‌اِسپیک یکیشه.

(حالا کل بازدید کننده های وبلاگم پنج نفر نمیشن رو هم‌اا ، که دارم اطلاعیه میدم:)))

ولی خب فعلا جایی غیر از وبلاگمو ندارم که توش بنویسم و این درخواستو کنم

اگه کسی خوند اینو و وقتشو داشت بهم بگه.ممــــــــــــــــنون.

$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$

یه چیز دیگه:

دقت کردی؟

این علامت دلار ($) رو که کنار هم میچینم ($$$$$$$) شبیه دیور و حصار و سیم خاردار های زندان میشه :))

برداشت با خودتان :|

(یه پا رائفی پور شدم وس خودم:|  )

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

عاره دیگه ، خلاصه

پیشنهاد کسب درامدی، لینکی، کوفتی چیزی هم داشتید بدید من تستش کنم :|

فقط پیشنهاداتون بالای ماهی 60 میلیون باشه لدفاً :|

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

اقا تا کِی بی پولیییی؟؟؟

.

خدایا به من که پول عطا نمیکنی.

حداقل به بابام عطا کن

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ترکیبِ  هوا+نتِ نامحدود مخابرات » شده وعده های غدایی اینروزامون

چن ماهه این سرویسشو فعال کردیم ماهی 43 تومنه.

چیز خوبیه.بیهوش و بی حست میکنه.درد رو حس نمیکنی باهاش

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

مردم شاکی ان میگن چرا با اینهمه گرونی درامدا هنوز ثابته و افزایش پیدا نمیکنه

حاجی برید خداروشکر کنید

در آمد بابای من ن تنها ثابت نموند بله به شدت کاهش پیدا کرد

و الان من از زیر خط فقر دارم براتون این پست رو مینویسم ( دست ت بدید)

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

و در آخر اگه نه توانایی پیشنهاد کسبدرامد دارید نه توانایی کمک تو زبان خوندنم

پاشید بریم قیامی ، شورشی، انقلابی کوفتی، چیزی کنیم.

اقا دیگه نمیشه تحمل کرد

نمیشه

نمیشه

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

یادش یخیر قدیما بهمون میگفتن قشر متوسط جامعه :))

خوشحال بودیم :))

قشر متوسط اُبُهت داشت :))






شب های ما

بر پشت بام

گویم الله اکبر

دارم رویایی در سر

و کهکشان شود همراه ما

برای طفلی شیرخوار

رسیده وقت ایثار

تا شاید او رهد از ظلم دیرباز

 

شب سیه گذرکند

غم از وطن سفر کند

دوباره میخندیم دوباره میخندیم

و باز با هم هستیم

دوباره میخندیم دوباره میخندیم

همه یک تن هستیم

 

دختر زیبا

ندای حق تو را خواند

از این برزخ تو را رهاند

جاودان در قلبهای پاک مردمان

 

 

دختر زیبا

از برق نگاه تو

چشم بی گناه تو

روشن ماند مسیر دادخواهان

 

بابا آب داد

بابا نان داد

آن مرد با اسب آمد

تا چاه نفت آمد

و میروم به سوی سرنوشت

آن مرد سلاح دارد

با خلق نزاع دارد

منم به جستجوی سرنوشت

دلت به ره قوی دار

رسیده وقت ایثار. 


به عمق خود سانسوریِ خودم پی میبرم

تمام این پست هایی که به صورت پیش نویس ذخیره شدن وقتی مینوشتمشون قصدم انتشارشون بوده

اما منتشر نکردم

تازه اینجا جاییه که مخاطب خاصی هم ندارم و اینطوری خودمو مخفی میکنم

دیگه اگه داشتم چطو میشد

خیلی این موضوع داره اذیتم میکنه.از خودم بدم میاد.

___________________

البته مغزم هم خیلی زر مف میزنه کلا

همون بهتر که پیش‌نویس‌شون کردم و این محیطو بیشتر ازین به گند نکشیدم

_______________________

بعضی حرف هارو نه تنها به دیگران بلکه به خودت هم نمیتونی بگی

حتی نباید توی آرشیو پنهانت ذخیره شون کنی فقط دیلیت.

تو فهرست مطالب وبلاگم 235 تا مطلب هس که فقط 180 تاش تو وبلاگم هستن.باقیش پیش‌نویس :|

____________________________

 لیریکِ این آهنگِ چاوشی رو دوس داشتم

فازه منو میخوند

 

 
 


+البته بعده این آهنگه چنتا رَپ پُره کَل کَل و فازه گَنگی میچسبونه به بدن بیشتر

_____________________________

خیلی وقته مودب بودم

کاش یکی بود میریدم بش یخده خالی میشدم

حالم خوب نی اصن

_____________________________

حرف غیرقابل گفتن واس گفتن زیاد دارم

سنگینی میکنه گاهی

اذیت و اینا.

 

 

 

 


آهنگ بیکلام نوستالژیم:

+(کتابخونه حضرت معصومه)

دیوارهاش.

ستونی که بش تکیه میدادم گاهی.

میز و صندلی با روکش سبز.

موکت های سبز.

پاهام؛ که طبق عادت تن تن تشون میدادم

کتاب تِستام.برگه های خلاصه نویسی شده که رو زمین و میز پخش شده بودن

من اون روزا و شبا و کل پاییزو این آهنگ بی کلامو گوش میکردم

حالم خوب بود و از خودم و اینهمه تلاش کردنم راضی بودم

شاید فقط همون چن وقت وااقعا درس میخوندم واس کنکور

(دیگه بعدش کتابخونه رفتنام الکی بود)



الان ساعت 12:26 شبه

و من تو بی هدف ترین حالت ممکن ام

و این حالمو بد میکنه

خیلی بد

نمیدونم چجوری حالمو باس بیان کنم

اما باااید بیان کنم

چون دارم خفه میشم از اینهمه گنگ بودن

دارم زنده زنده دفن میشم

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

میدونی ؟زندگی همینه

و تو تنها نیستی

فقط تو نیستی که تو این دنیا زخم های ناجور میخوری

همه خوردن و میخورن

فقط تو تو زندگیت بدشانسی و بدبختی و نگرانی و استرس نداشتی

همه داشتن و دارن

توام مثله همه یه فراز هایی داشتی 

و یه فرود هایی ( به نوبه خودت و در سطح زندگی خودت)

توام مثله همه یه نقاط قوتی داشتی یه نقاط ضعفی

ازت خواهش میکنم؛ 

نه فراز هارو بزرگ نشون بده و نه فرود هارو اغراق آمیز فلاکت بار نشون بده.

همه چیز داره طبق روال و پروسه طبیعیش پیش میره.

و نباید بترسی و باید بهش اعتماد کنی.مثله خدا

و این نقطه از مسیرت هم کاملاً طبیعیه

این انتخاب های ما نیستن که سرنوشت خوب و بدمونو میسازن

به نظرم این میزانِ صبر و اراده و پایداری ماست که سرنوشت رو رقم میزنه

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

بعضی وقتا میخوام دق کنم از فکر اینکه

به چیزایی که میخواستم و براشون تلاش کردم، هنوز نرسیدم 

و نه یک بار بلکه بارها شکست خوردم

اما برای جلو گیری از دق کردن دوتا کار انجام میدم که حالمو خوب میکنه

1. نتیجه میگیرم باید اون هدف رو تغییر بدم کلاً و 

مسیر دیگه‌ای انتخاب کنم و از تغییر نترسم

2. یا دوباره تلاش کنم و دوباره امتحان کنم و خستگی ناپذیر و شکست پذیر باشم؛

یعنی درواقع باید آسیب پذیر تر باشم؛ اون آسیب رو پیش‌بینی کنم و اگه اتفاق افتاد، 

راحت تر بپذیرمش و دوباره به تلاش کردنم ادامه بدم و این رو قبول کنم که 

شکست نشونه مرگ نیس

نشونه یه پله رشد کردن یه پله بالا رفتن و 

درواقع جزئی از فرایندِ و پروسه‌ی رسیدن به موفقیت های بزرگه

اینا رو مثله یه دختر خوب مینویسم و تکرار میکنم تا 

آویزه‌ی گوش‌های فراموش کارم بشه

و اون جمله معروف که میگه؛

چیزی که تو رو نکُشه، قوی ترت میکنه.

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

من نه از دماغ فیل افتادم نه از دماغ مورچه

من یه آدمِ عادی ام که خدا آفریده با همه‌ی عیب ها و نقص ها و البته 

با قابلیت ها و استعداد های پرورش نیافته

به همون اندازه که سختی بکشم واسه پرورش اینا نتیجه‌ش رو هم روزی خواهم دید

فقط باید صبر و پشتکار داشت.

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

امشب وقتشه به این حالِ گنگ پایان بدم و یه سری هدف جدید و بهتر بذارم

و تو بقیه زمینه ها هم تلاشمو و برنامه ریزیمو بیشتر کنم و منظم تر شم.

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

هر اتفاقی افتاد فقط ایمانتو از دست نده

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

خلاصه اینکه

زندگی آسونه

و اگه چشماتو باز کنی میون این مشکلاتی که هی تو ذهنت ازشون مینالی

چیزای ساده ای هستن که بهت یادآوری میکنن که

زندگی چقدر به سادگی میتونه لذت بخش باشه

و این چیزای ساده با خودشون آنچنان اُبهتی دارن و آنچنان لذتی بهت میدن که خودت 

ناخودآگاه همه نگرانی هاتو مسخره میکنی و بهشون میخندی

و این نگرانی ها چقدر حقیر به نظر میان

و این حرفا شاید خیلی شعاری به نظر بیان اما حقیقت زندگی همینه

بیماری، بی پولی ، تنهایی وزندگی ترکیبی از همه ایناست

اصلی ترین و اولیه ترین هدف زندگی اینه که یاد بگیری زندگی کنی

یاد بگیری چجور با وجود مشکلات حالِ خودتو خوب کنی

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

و در آخر به قول آندره ژید؛

 عظمت در نگاه تو باشد، نه در چیزی که به آن مینگری

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

عکسِ پایین:

+این صحنه ازون چیزاییه که ازش لذت میبرم

اینجا یه اتاقِ معمولی نیس

من اینجا بار ها مُردم و به دنیا اومدم

تو این اتاقم نیازی به سفر ندارم

اینجا نیازی به کافه رفتن ندارم

اینجا همونجاییه که من ساعت ها میشینم فیلم میبینم و کتاب میخونم و آهنگ گوش میدم

و از پنجره بزرگ کنار میزم آسمون و پرنده هاشو نیگا میکنم

روحم از بودن تو این اتاق خیلی لذت میبره

هر آدمی یه جور عاشق زندگی میشه

هر موقع کلیات رو ول میکنم و تو جزیات و سادگی ها ریز میشم و دقت میکنم 

اووونقدر لذت میبرم که اصن وصف نشدنیه



 

       خدایــا شُکرت
 
~~~~~~~~~~~~~~~~~
 
 
 
 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
.
.

 

از مشکلات روحی و روانیِ بسیاری دارم رنج میبرم

رنجااا

عمیقا رنج میبرم.

سالهاست که هر روز دارم ذره ذره آب شدنمو میبینم.

جامعه گریزی کلاً آدم گریزی.

شکاکی و بدبینی.

وابسته بود و حس ضعف.

بسیار مقایسه میکنم همش خودمو با دیگران همه زمینه ها و موضوعات.

ب شدت انتقاد ناپذیر شدم.

خود زشت پنداری شدید.

نداشتن اعتماد ب نفس.

نداشتن عزت نفس.

منزوی بودن.

ترسو بودن.

ترس از نظر دیگران و فکر دیگران.

بسیار بی ثبات بودن در حال و فاز و مودکلاً همه چی

بسیار آسیب پذیر بودن .

خیلی نازک نارنجی بودن و زود رنج بودن.

تازه جدیدا خیلی هم حسود شدم که خیلی داره اذیتم میکنه.

بیزارم کلاً از همه چیز و همه کس حتی از خودم و حتی از نزدیک تریم کسانم.

و انگار ذهنمو به طور پیش فرض جوری ساختن که منفی بافی کنه

یه روز کلی تلاش میکنم که حالم خوب باشه و با فکر مثبت بخوابم

دوباره فردا صبحش که بیدار میشم همون آشه و همون کاسه

و خیلی مشکلاته دیگه

یه هفتس خیلی زیاد میخوابم

همش خوابم

و سالهاست که بی میلم به غدا.درواقع بیزارم از غذا خوردن.برام یه عذااابه

+++++++++++++++++++++++++++

فک کنم کارم از مشاور و روانشناس گذشته باس مستقیم برم تیمارستان.

علته حاله بده همیشگیم همین چیزان دیگه

هیچ وقت نمیتونم کاملاً خوشحال باشم و حالم خوب باشه.

+++++++++++++++++++++++++++

هیچ جا و هیچ کسیو ندارم بش بگم این حرفا رو

به مامانم اگه بگه مثه همیشه با یه ریتم متشنج وحشتناک میپره بهم

و داستااان

+++++++++++++++++++++++++++

وزنم شده چهل کیلو خیلی لاغر شدم (البته لاغر بوودم :|  )

+++++++++++++++++++++++++++

سه روز پیش در کمالِ ناباوری محمد پیام داد بم.

نمیدونم.

نمیدونم چی بگم راجبش.

من تنها بودم.

و اون خیلی مهربون شده بود.

مهربون تر از همیشه در تمام طول تاریخی که با من بودش.

اصلا راجبه گذشته و کاراش حرفی نزدم. (دلم نمیومد، نمدونم چرا)

به روش نیاوردم.

نه خیلی گرم گرفتم باش نه خیلی سرد.عادی.

مشخص بود خوب دورهاشو زده و خسته دوباره رسیده به من

خلاصه هر روز هی صب بخیر/شب بخیر میگه و ساعت جفت میفرسه :|

خوشحالم به خاطر بودنش

اما حالم خوب نیس دیگه.

دیگه از همه چی میترسم.

دارم سعی میکنم هیچ چیو جدی نگیرم

هیچ چیو

____________________

کاش مثه سارا پولی و سمیه یخچالی اونقدری قوی بودم که بتونم بهش بگم:

تاحالا کجا بودی شِتِره؟؟؟؟

برو پیشه همون خرابایی که واست خراب میکنن

چس آمدی بابا چس آمدی

____________________

دلم میخواس منم یه اکیپ رفیق های پایه داشتم

اصن یه دونه رفیق داشتم

یه دونه اصن.  

ندارم همونم

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

تو این دنیا هرچقدم که بد بودم اما لاشی نبودم

این تنها موردیه که وقتی مقایسه میکنم خودمو با دیگران حس خوبی به خودم پیدا میکنم

+آدما چجوری میتونن همزمان با چن نفر تو رابطه باشن و به چن نفر عشق بورزن؟

÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷

کاش همه منو اونجوری میدیدن که من خودمو تو آینه دستشویی میبینم

لامصب آینه دستشوییمون آدمو خیلی خوب نشون میده

فرقی هم نمیکنه چه تایمی با چه تیپی و با آرایش یا بدون آرایش

همیشه جذاب و سیکسی نشون میده آدمو

از بقیه آینه ها متنفرم

عینهوه ""  آدمو نشون میدن

××××××××××××××××

کاش آینه دسشویی دوس پسرم بود


____________________

 دلم نمیخواد دوباره با مَمَد شروع کنم

دلم خیلی میخوادش ها

اما

من و اون بدرد با هم بودن نمیخوردیم و نمیخوریم

هم سنش خیلی از من بیشتر هم خیلی خوشتیپ تر و جذاب تر از منه

جذابیت واس مرد یه حدی داره، تا این حدش خوب نیس دیگه، خطرناکه

و یه دلیله دیگه هم اینکه خیلی آدمه مرموزیه :|

______________________

هم دلم واس خودم میسوزه که خوشگل نیسَم

هم از خودم بدم میاد که خوشگل نیسَم

هم از مامان بابام بدم میاد که منو به دنیا آوردن

هم از خودم بدم میاد که انقدرر حقیرم که همش به این مسائل فکر میکنم

+دسته خودم نیست، نمیتونم خودمو (کسیو که هر روز میبینمش و باش زندگی میکنمو) فراموش کنم

_______________________________

خدایا؟؟دارم ازین همه پوچ بودن و احمق بودن تهی بودن و حقیر بودن و ساده لوح بودن خفه میشم

تورو ب امام حسین کمکم کن

خیلی خستم 

،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،

خدایا ببخش منو اگه حس کردی خیلی دارم ناشکری میکنم

دسته خودم نیس


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها